نماوا

ایران به روایت داریوش فرهود - توسعه پایدار ایران

پادکست

ایران به روایت داریوش فرهود
(سجاد کریم‌زاده)

پرفسور «داریوش فرهود» روانشناس، انسان‌شناس و یکی از پزشکان برجسته ایرانی است که می‌توان او را پدر علم ژنتیک در ایران دانست.
مجموعه ایران پایدار روز یکشنبه ۲۷ آذرماه در یکی دیگر از برنامه‌های گفتگومحور مهستان، میهمان این شخصیت برجسته ایرانی بود و با او درباره روایتش از ایران گفتگو نمودیم. در ادامه می‌توانید گزارشی از این گفتگو را مطالعه نمایید.

مردی از تبار عباس میرزا

داریوش فرهود، انسان‌شناس، روانشناس و پزشک ایرانی است. اگر از یک ایرانی بپرسید که ویژگی‌های یک نخبه علمی چیست؛ احتمالا ویژگی‌هایی را فهرست می‌کند که در داریوش فرهود جمع شده است. پزشکی از خانوادهای فرهیخته و فرهنگی، که سابقه تحصیل در دبیرستان‌های دارالفنون و البرز را هم در کارنامه دارد و به گفته خودش هنوز هم پس از گذشت سالیان دراز از جمع دارالفنونی‌ها دور نیفتاده است.جد پدری فرهود،عباس میرزا،سیاستمدار و روشن‌فکر وطن‌پرست ایرانی است‌و میراث میهن‌دوستی، جسارت و فرهیختگی عباس میرزا در داریوش فرهود نیز هویداست آنچنان که در لحظات شیرین روزمره خود هم تلخ‌کامی‌های میهن و هم‌میهنان از ذهن و ضمیرش دور نمی‌شود.

مدارا و میل به توسعه، نقطه مشترک فرنگ رفتگان

 

فرهود مانند تمام نخبگان دیگری که سابقه تحصیل و زندگی در اروپا را دارند، روحیه تسامح و تساهل مدرن را با خود به ایران آورده است. او مخالفت خود با شعارهای سیاسی علیه کشورها را با یادآوری آلمان ویران پس از جنگ جهانی دوم نشان می‌دهد و نقل می‌کند که در طول نزدیک به دو دهه زندگی در آلمان یک بار شعار «مرگ بر آمریکا» را از هیچ فرد آلمانی نشنیده است. در مقابل آلمانی‌ها و همچنین ژاپنی‌ها تقابل خود با آمریکا را در صنعتی شدن و توسعه معنا کرده‌اند. اتفاقی که در ایران رخ نداده است و به همین سبب است که فرهود به این نتیجه میرسد که شعار «مرگ بر آمریکا» در ایران تنها نوعی تخلیه روانی محسوب می‌شود و برعکس آنجا که باید تقابل خود با آمریکا را نشان می‌دادیم، و از فضای تحریم شدید برای توسعه درونزا استفاده میکردیم عنان اقتصاد به دست مافیای اقتصادی افتاده است.

میهن‌پرستی به‌مثابه موتور محرک انسجام و پیشرفت

 

ما همواره میهن‌پرستی را مفهومی می‌دانیم که با موجودیت سیاسی سرزمینی گره خورده و ناگزیر همواره در دل خود مفاهیمی مانند دولت، دولت-ملت و مرزهای سیاسی را حمل می‌کند. اما برای فرهود میهن‌پرستی معنایی ماقبل سیاست‌ورزی انسانی دارد. از نظر او میهن‌پرستی امری غریزی و ذاتی است و فراتر از آن حتی مختص انسان نیز نیست. برای فردی با این رویکرد، سیاست‌زده شدن میهن‌پرستی نیز توأم با رنج است. شکایت فرهود به‌عنوان فردی از خاندان یکی از نمادهای وطن‌پرستی، از فضای به وجود آمده پس از انقلاب ۱۳۵۷ نیز بیش از هر چیز معطوف به همین وجه از انقلاب و ایدئولوژی انقلابی است. انقلابیون در فردای انقلاب حتی در تقابل با گزاره‌های دینی ملی‌گرایی، نه‌تنها میهن‌پرستی را سیاسی کرده‌اند بلکه ملی‌گرایی ملی‌گرایان را نوعی جرم سیاسی انگاشته‌اند.

باوجود تمام کم‌لطفی‌ها به مفهوم میهن‌پرستی در سال‌های ابتدایی انقلاب، فرهود آن‌گونه که خود نقل می‌کند به سبب ژن خوب و رشد در خانوادهای باایمان -اگرچه نه‌چندان مذهبی – حس میهن‌پرستی خود را حفظ کرده و مهمتر از آن اینکه این عشق به ایران را در راه کنشگری معطوف به میهن به کار گرفته است. احتمالاً هیچ سیاست‌مداری گوش شنوایی برای این سخنان فرهود نخواهد داشت آن‌گونه که انتقادات او در رسانه داخلی درباره طرح جوانی جمعیت نیز شنیده نشد -یا حداقل از مجرای داخلی شنیده نشد؛ اما به‌عنوان شنونده معمولی، می‌توان آرزو کرد ای کاش نخبگان سیاسی مانند فرهود می‌دانستند که: «ثروت موجب قدرت، دانش موجب شهرت و اخلاق موجب محبوبیت است اما، آنچه موجب ابدیت است خدمت به وطن است»؛ دست روشنفکر فرنگ‌رفته و دنیادیده برای اثبات درستی این جمله، از قول‌های مذهبی بزرگان دین اسلام هم خالی نیست.

 

فرهود و ایران

دور از انتظار نیست که دانشمندی که عمر خود را وقف علم‌اندوزی و به کار گرفتن این علم در جهت خدمت به میهن کرده است، بیش از هر چیز ایران را با انباشت دانش و فرهنگ بشناسد. شاهد این انباشت دانش برای فرهود حکمرانی طولانی‌مدت حاکمان ایران بر یک گستره وسیع سرزمینی است که تا پیش از اسلام، در این جغرافیا جریان داشته است. فرهود نه به کشورگشایی یا قدرت نظامی ایران و نه به تاریخ فتوحات، بلکه به دانش و فرهنگی افتخار میکند و عشق میورزد که در خود همچون سعدی‌ای را پرورانده و با «بنی‌آدم اعضای یک پیکرند» به جهان معرفی کرده است.

دین و سیاست از منظر یک نخبه غیرسیاسی

فرهود خود را انسانی باایمان می‌داند و بارها تأکید می‌کند که مؤمن بودن آن‌گونه که خود و خانواده‌اش را مؤمن می‌داند ارتباطی با مذهبی بودن ندارد بلکه ایمان برای او مسئله‌ای قلبی و معنوی است. با این مقدمه است که او دل‌نگران ایمان و دین نیز هست؛ به هم‌آنقدر که نگران سپهر سیاسی است. وی به سبب همین ایمان معنوی از سیاست اعلام برائت می‌کند؛ و از منظر شهروندی به دور از عالم سیاست و گاه حتی بیزار از وجوهی از سیاست و کنش سیاسی، تداخل دین و سیاست را مشخصه اصلی وضعیت کنونی ایران می‌داند. امری که هر دو این ساحت‌ها را تحت تأثیر منفی خود قرار داده است. او هرچند یک دستگاه تئوریک دراین‌باره ارائه نمی‌کند اما، تصویر ایران امروز برای او سیاست ایدئولوژیک و غیرعقلانی و دین سیاست‌زده است. سیاستی که دین را ابزار ایدئولوژیک قرار داده، نه‌تنها خود تحت تأثیر این پدید قرار گرفته بلکه، تصویری مخدوش از دین را نیز به شهروندان ارائه کرده است. در این نوع سیاست، مقدسات دینی به‌مثابه ابزار به کار گرفته شده‌اند و به همان میزان شهروندان از دین سیاست‌زده گریزان شدهاند. این در حالی است که فرهود از دیدار با علمای دینی به خاطر می‌آورد که بسیاری از این علما چنین وضعیتی را دهه‌ها پیش هشدار داده‌اند.

مقایسه صحیح، مقایسه غلط

بارها در رسانه‌های رسمی انواعی از آمار و ارقام مربوط به زیرساخت‌ها و افتتاح پروژه‌های زیرساختی را شنیدهایم که همه آنها به برکات نظام سیاسی و انقلاب نسبت داده می‌شوند اما، به‌واقع کیست که نداند، منظور از مسئولان افتتاح کننده زیرساخت‌ها، نسبت دادن توسعه به شخص مسئول است. فرهود روی همین نقطه انگشت می‌گذارد و معتقد است اساساً این مقایسه میان سال‌های گوناگون و افتخار کردن به انواعی از این آمار و ارقام مانند طول و عرض جاده‌ها و شدت جریان و طول کابل‌های برق هیچ دستاورد غرورانگیزی نیست؛ خصوصاً اگر مقایسه صحیح انجام شود. مقایسه‌ای نه مبتنی بر افزایش سالیانه، بلکه مقایسه میان دستاوردهای توسعه‌ای ما و دیگر کشورها. فرهود حق دارد که در مقایسه با کشورهای حوزه خلیج فارس و برخی کشورهای شرق آسیا، این دستاوردهای توسعه‌ای را ناچیز قلمداد کند. اما این تنها نقص توسعه در ایران نیست. از نظر او میل به اجرای پروژه‌ها نیز نه مبتنی بر منافع ملی، بلکه مبتنی بر منافع فردی پیمانکاران و شرکت‌داران است. همان افراد ذینفعی که سدها را بی‌توجه به هزینه فایده ساخته‌اند و فاجعه دریاچه ارومیه را رقم زده‌اند، آنانی که بدون توجه به عقلانیت، سد گتوند را ساخته‌اند و اکنون چمشیر را در دستور کار دارند. در یک کلام همان ذینفعانی که با اسم رمز پروژه، خاک ایران را به توبره کشیده‌اند، جنگل و کوه و بیابان از گزند پروژه‌هایشان در امان نمانده، و محیط زیست ایران را هر روز به زیست‌ناپذیری نزدیک‌تر می‌کنند. بغض وطن‌پرستانه فرهود از چنین وضعیتی است که او را باز به این مفهوم میرساند و فقدان وطن‌پرستی را رقم زننده این مصائب در ایران می‌پندارد.

اخلاق و منافع ملی مفقوده سیاست ورزی در ایران

شکاف طبقاتی، وضعیت نابسامان محیط زیست، عقب ماندن ایران از صنعت دنیا، واردات به‌جای تولید و بسیاری دیگر از مسائلی که ایران امروز با آنها درگیر است، برای فرهود در یک جمله خلاصه می‌شود. شیوه اداره کشور در حال حاضر بر اساس هیچ مرام و مسلکی اخلاقی نیست. اخلاقی نیست که افرادی به نان شب محتاج باشند و در مقابل افرادی تجمل شاهانه برایشان تفریح باشد، اخلاقی نیست بریدن درختان، فروختن خاک، و نابودی منابع و اخلاقی نیست بستن پیمان با کشوری که همواره به خاک این کشور خیانت کرده است؛ و عقلانی نیست سیاستی پیشه کنیم که نتیجه‌اش تحریم‌های شدید علیه کشور باشد ولو آنکه این تحریم‌ها خود مصداق بی‌اخلاقی باشند. همه این مسائل و مصداق‌های بی‌اخلاقی در اداره کشور که فکر و روح داریوش فرهود و داریوش فرهودها را آزرده کرده است؛ در عین دردآور بودن برای خود و شنونده‌هایشان، کورسوی امیدی را به همراه دارد. کورسویی برآمده از اینکه فرهودها حتی در سنین بالا همچنان رگ گردنشان برای وطن متورم می‌شود و صورت‌شان از فکر کردن به نسل‌های جدید و سرنوشت‌شان در وطن برافروخته می‌شود.

طرح جوانی جمعیت و فرار ژنها

طرح جوانی جمعیت درحالی‌که نه برای جمعیت پیران برنامه‌ای وجود دارد و نه افقی پیش روی جمعیت جوان است، برای فرهود پزشک و انسان‌شناس طرحی عبث و شکست‌خورده می‌نماید.
مسئله اصلی آنجاست که نخبگان در حال خروج از کشور هستند و درحالی‌که نخبگان نسل‌های پیشین وطن‌پرستانی بودند که به‌هرروی به ایران بازگشتند، پدیده فرار مغزها در حال حاضر پدیدهای برگشت‌ناپذیر است و فرزندان مهاجران در کشورهای مقصد متولد می‌شوند و تابعیت آن کشورها را می‌پذیرند. بنیان‌گذار اولین مرکز مطالعات ژنتیکی ایران، این پدیده را «فرار ژنها» می‌داند. در مقایسه با دیگر فرازهایی که فرهود از عالم انضمامی صحبت می‌کند، هیچ‌گاه به‌اندازه ترکیب فرار ژنها و سیاست جوانی جمعیت، نسبت به غیرعقلانی بودن وضعیت، مطمئن نیست.

موازی کاری مصداق بوروکراسی غیرعقلانی

نزد داریوش فرهود عدم عقلانیت بوروکراسی در ایران، بیش از هر چیز در موازی کاری خود را نشان می‌دهد و البته اگر بوروکراسی را آن‌قدر عام در نظر بگیریم که شامل قوای نظامی کشور هم بشود در خود نظام بوروکراتیک نیز مصداق بارز موازی‌کاری غیرمنطقی، در کنار هم قرار گرفتن سپاه، ارتش و نیروی انتظامی و حتی با سطحی از استقلال از سپاه بسیج است. البته این موازی کاری تنها به نیروهای نظامی منحصر نیست؛ بلکه به‌زعم فرهود «هر وزارت‌خانه‌ای که پس از انقلاب درست شد، یک وزارت‌خانه یا سازمان دیگر در مقابلش قرار دادیم» به‌گونه‌ای که نه وزیر می‌داند به چه کسی باید جواب پس دهد نه وکیل و نه شهروند. از سوی دیگر چنین نهادهای موازی و دولت‌های متعدد در سایه، خود موجد تضاد و تناقض‌اند و هنگامی‌که همدل و همسو نیستند و با شهروندان صداقت ندارند؛ این تناقض، تضاد و ناکارآمدی دوچندان می‌شود.

وقف مال و دانش و عمر در راه وطن

فرهود به ایرانی بودن خود و تاریخ ایران می‌بالد و افتخار می‌کند؛ و ما باید به فرهود و فرهودها ببالیم و از ایرانی بودنمان خوشحال شویم. از هموطن بودن با کسی که کلمه میهن پرتکرارترین کلمه در جملات اوست شادمان شویم و افتخار کنیم به کسی که با یک عمر تلاش شبانه‌روزی حتی اتاق‌های منزلش را و تمام سرمایه‌اش را به دانش وسیعش گره زده تا دردی از دردهای میهنش، دردی از دردهای میهن‌مان، ایران دوا کند. فرهود پزشک است اما نان در رنج بیماری بیماران نزده.
بیش باد چنین پزشکانی که به فکر درمان درد وطن هستند و عمرشان دراز باد.

دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

2 پاسخ دادن به “ایران به روایت داریوش فرهود”

  • خاتون شهیدزاده
    ۱۴ بهمن , ۱۴۰۱ در ۱۱:۴۱ ق٫ظ

    فوق العاده جالب بود.

    • مدیریت سایت
      ۱۶ بهمن , ۱۴۰۱ در ۴:۱۸ ب٫ظ

      از مهر و همراهی شما سپاسگزاریم.