نماوا

نویسنده گزارش: سجاد کریمزاده
مجموعه ایران پایدار روز سهشنبه سیزدهم دیماه ۱۴۰۱ در یکی دیگر از برنامههای گفتگومحور مهستان میزبان «مصطفی ملکیان»، از فیلسوفان برجسته ایرانی در دهههای گذشته بود تا روایت وی از ایران و پاسخ او به پرسشهای بنیادین مجموعه را ثبت نماید. در ادامه میتوانید گزارشی از این گفتگو را مطالعه نمایید.
ملکیان، روشنفکر در جستجوی حقیقت
در میان روشنفکران شناختهشده ایرانی کمتر فردی را میتوان سراغ گرفت که نظراتش مانند ملکیان فراگیر باشد. مخاطبان سخنان، نظرات، مکتوبات و شفاهیات ملکیان را در میان تمام اقشار جامعه، میتوان سراغ گرفت. روحیه حقیقتجوی ملکیان او را در عین عمق معنایی نظراتش به روشنفکری مقبول و مورد رجوع در میان همگان بدل کرده است و فارغ از رشتههای تحصیلی و دغدغههای فردی و اجتماعی، هرکسی میتواند از ظن خود با ملکیان یار، و از آرای او بهرهمند شود. عالمی که آنچنانکه خود میگوید هرگز علم و خصوصاً حقیقت را ابزاری برای کسب هر چیز ارزشمند دیگری قرار نداده و ارزشمندی علم و حقیقت را قائمبهذات آن میداند نه آنچه در پی علم میآید. شکی نیست بخشی از مشروع و مقبول بودن ملکیان نزد همگان را باید در همین گزاره یافت.
میان ماه من تا ماه گردون: از بنیادگرایی دینی تا فیلسوف عارف مآب
هر متفکری فارغ از دستگاه نظری که برای فهم جهان –اجتماعی، فردی و…- ساختهوپرداخته میکند و درواقع عصاره تمام نظرورزی و پژوهش عمر علمی و فکری اوست، در فرآیند گشایش نظری و علمی خصایصی دارد. خصیصه عام ملکیان در شیوه نظرورزی میزان دقت و نظم کمنظیر ذهن اوست؛ آنچنان که حتی در خودزندگینامه شفاهی و مختصری که در نشست مجموعه ایران پایدار عرضه میکند، این نظم مهندسی و این دقت بالا بهخوبی قابلتشخیص است. به همین سبب است که ابایی ندارد خود را فردی با پیشینه فکری بنیادگرای اسلامی معرفی کند و البته تعریفی سرراست و دقیق نیز از شیوه این بنیادگرایی ارائه کند. واضح است که ملکیان فیلسوف، فرسنگها با ملکیان بنیادگرای ابتدای ورود به جهان فلسفه فاصله دارد. اهمیت بالای استدلال و انواع روشهای منطقی اکتشاف حقیقت ملکیان را خیلی زود به این نتیجه رسانده که استدلالات گزارههای بنیادگرایی عموماً قابل رد یا بسیار ضعیف هستند.
گام ابتدایی ملکیان در اندیشه فلسفی، عبور از بنیادگرایی اسلامی به سمت سنتگرایی اسلامی است و خود جامعترین تفاوت این دو را درواقع چرخش از سمتوسوی فقه اسلامی به سمت عرفان اسلامی میداند. او به تبعیت از اندیشمندانی در ایران و خارج از ایران، به روح و پیام مستتر در دین گرایش پیدا کرده است. به این معنا از ظاهر و متن دین بهمثابه محوریترین وجه دین گذر میکند. این البته بدان معنا نیست که متن و کلام اهمیت خود را از دست میدهد بلکه به معنی کندوکاو در معنایی است که همین متن و همین کلام منتقل میکنند نه صرفاً رجوع مستقیم به کلام.
اصالت حقیقت برای ملکیان سبب شده است که دلبستگی عاطفی به هیچ تفکر یا متفکری نداشته باشد و همین امر نیز او را خیلی زود از استادی که رنه گنون سنتگرا را متفکری جدی میداند و حتی دانشجویانش را به مطالعه آثار او تشویق میکند، به منتقد رنه گنون تبدیل کرده است. در میانه دهه هفتاد خورشیدی ملکیان این خط فکری را نیز غیرقابلدفاع مییابد و به سمت تجددگرایی اسلامی متمایل میشود. تجددگرایی دینی یا به تعبیر شناختهشدهتر روشنفکری دینی همان مرحلهای از زیست فکری است که بسیاری از ما ملکیان را با این تلقی و تفکر میشناسیم، آنچنانکه روشنفکران و متفکران زیادی در دوران معاصر را نیز در این دسته جای میدهیم. حتی روشنفکرانی که ورای گزارههای دینی و غور در دین نیز کنش علمی، مطالعه و اثر داشتهاند بیشتر در همین زمره از متفکرین میشناسیم. نگاه کنونی ملکیان به روشنفکری دینی اما کمی متفاوت از برخی از آثار اوست که در این طیف تفکری منتشر شده است. چکیده این نگاه به روشنفکری و روشنفکران دینی به شیواترین شکل توسط خود ملکیان بیان میشود: روشنفکران دینی «هم یک حق وتویی نسبت به برخی گزارههای دینی برای مدرنیسم قائل بودند و هم یک حق وتویی برای گزارههای دینی نسبت به مدرنیته و مدرنیسم».
آنچه ملکیان پروژه ناموفق اما درعینحال ارزشمند روشنفکری دینی میداند از سویی، و گرایش ملکیان با سابقه خانوادگی و گذشته مذهبی-معنوی از دیگر سو، گام فکری بعدی مصطفی ملکیان را قابل پیشبینی میسازد. روشنفکرِ متمایل به امور معنوی، نه به هایدگر، سارتر یا دوبووار الحادی، بلکه به کییرکگور، گابریل مارسل و داستایوفسکی متمایل میشود و تلاش میکند عطش حقیقتجویی را در اگزیستانسیالیسم دینی فروبنشاند. جایی که متفکران آن معتقدند اساساً باید توقعات را از دین بهمثابه امری قابل رجوع در همه امورات اجتماعی، سیاسی و… کنار گذاشت؛ چراکه دین نمیتواند حیطهای بهجز حیطه فردی را مدنظر داشته باشد. ملکیان اینگونه توضیح میدهد که دین به معنایی که اگزیستانسیالیستهای دینی فهم میکنند با بهبود زیست فردی و از مسیر جمع عددی افراد که جامعه را میسازند، میتواند اثری کلان داشته باشد اما نهایتاً این اثر از مسیر خردترین جزء جوامع، یعنی افراد امکانپذیر است. رویکردی که کماکان نیز ملکیان در آرای خود نسبت به جامعه حفظ کرده و البته پرتکرارترین نقدی که از جانب عالمان علوم اجتماعی و جامعهشناسی به او وارد میشود از محل همین گزاره است. اساساً جامعهشناسی علمی است که حتی در رویکرد فردگرایی روششناختی نیز جامعه را موجودیتی فراتر از جمع عددی افراد تلقی میکند و در غیر این صورت علمی با موضوع شناخت جامعه، امکان پیدایش نمیداشت. بنابراین جامعهشناسان ایرانی منتقد ملکیان عموماً بر این عقیدهاند که ملکیان با نادیده گرفتن تعمدی موجودیتی به نام جامعه ناگزیر در دام روانشناسیگرایی صرف میافتد.
علیرغم جذابیت اگزیستانسیالیسم دینی برای ملکیان و بخصوص تأکید بر فرد و خودسازی فردی، ملکیان تناقضی در آرای ایشان نیز تشخیص داده است مبنی بر اینکه این نوع از تفکر نیز پروژه ایست که ادیان را وسیلهای برای عرضه گزارههایی کرده است که اساساً متفاوت از واقعیت ادیان است. مخصوصاً در اسلام و یهودیت و تا حدی مسیحیت بهطور آشکاری به امور کلان اجتماعی و سیاسی پرداخته شده و گزارههایی برای این امور در آنها ساخته شده است. اما به باور ملکیان اگزیستانسیالیستها تعمداً این گزارهها را در ادیان نادیده گرفتهاند و تلاش کردهاند که نظرات خود را با لعابی مذهبی، عرضه کنند درحالیکه چنین پروژهای فینفسه متناقض است.
انتقاد حقیقتطلبانه به اگزیستتانسیالیسم دینی، درواقع نقطه ایست که ملکیانِ روشنفکر و ملکیان فیلسوف را از یکدیگر متمایز میکند. تفلسف و ساختهوپرداخته کردن نظریات بدیع از جانب ملکیان درواقع هنگامی آغاز شده است که او بر نابسندگی و تناقضات اگزیستانسیالیسم پافشاری میکند و تلاش میکند بدیلی برای آن عرضه کند. پاسخهای ملکیان به پرسشهای بنیادین مجموعه ایران پایدار نیز حاصل تأملات ملکیان فیلسوف است. فیلسوفی که به تاریخ میاندیشد و نظرات خود را نیز در باب آن ارائه میکند، به انسان در تجرد خود میاندیشد و مقتضیات انسان در بستر تاریخ را میشناسد و در باب آن نظر ورزی میکند.
ایران موجودیتی تعریف گریز
پاسخ مصطفی ملکیان به پرسش از چیستی ایران و هویت ایرانی، آنگونه که انتظار میرود املا حاصل تأملات ملکیان است و ثانیه به سبب ویژگی منحصربهفرد شیوه اندیشیدن او یعنی نظم بالای گزارهها در ذهن او، با تأمل در آن چیزی که ایران نیست، آغاز میشود. ایران برای ملکیان مشخصاً پنج چیز نیست: ایران نه موجودیتی جغرافیایی است، نه با ویژگیهای منحصربهفرد تاریخی قابلتعریف است، نه موجودیت یکپارچه فرهنگی است. ایران همچنین با یک زبان یا نژاد خالص نیز قابل تعریف نیست و بالاخره برای ملکیان ایران حتی یک موجودیت سیاسی هم نیست. تمامی این پنج ویژگی همواره در معرض تغییر، تطور و ترکیب بودهاند و لذا برای فیلسوفی که معنای «شدن» را بیش از هر فرد دیگری فهم کرده است، ایران کنونی را اساساً نمیتوان بر مبنای مفاهیمی تعریف کرد که همواره در حال شدن هستند. بنابراین برای تأمل در باب ایران، ملکیان ترجیح میدهد ایران را مفهومی اعتباری معرفی کند که برای پیشبرد بحث و عرضه تأملات لازم است حدودوثغور آن بهخوبی و در ابتدا مشخص باشد. ملکیان ایران را به گونهای قراردادی «بخشی از کره زمین که هماکنون تحت حکمرانی نظام جمهوری اسلامی است» تعریف میکند و همه تحلیلها و تأملات خود در این گفتگو را مبتنی بر این تعریف از ایران بنا میکند. تبصره مهمی که به این توضیح از ایران برای ملکیان ضروری به نظر میرسد این است که اینگونه فهم از ایران، هیچگونه تناقضی با «احساس وطندوستی» ندارد. ملکیان با مفهوم وطندوستی نیز مواجههای فلسفی دارد و معتقد است هیچگونه تقبیح یا تحسین اخلاقی بر حب وطن مترتب نیست چراکه اساساً دوست داشتن مام وطن مانند دوست داشتن پدر یا مادر امری غیرارادی است.
وطندوستی یا ناسیونالیسم؟
تمایز ظریفی که میان ناسیونالیسم و وطندوستی در زبان روزمره وجود دارد برای ملکیان تبدیل به تمایزی پررنگ میشود که وطندوستی فطری خود را مقدمهای برای تقبیح ناسیونالیسم میداند. وطندوستی یک حس ذاتی است اما ناسیونالیسم تبدیل این حس به عقیده است. ناسیونالیسم به این معنا تبدیل ارادی حس به عقیده و برخلاف وطندوستی، مصداق مغالطه، رذیلت و قابل تقبیح است. ملکیان علاوه بر وجه اخلاقی از منظر عقلانیت عملی نیز منتقد ناسیونالیسم است، به این معنا که ناسیونالیسم به مصلحت مردمان هم نیست و هر جا بروز کرده عامل جنگ بوده است. در چنین نقطهای است که میتوان با منتقدان ملکیان همراستا شد و این پرسش را مطرح کرد که آیا اساساً تأکید بر فرد بهجای جامعه و امور اجتماعی مجالی برای اندیشیدن به کلیتی به نام ایران یا یافتن ویژگیهایی که ایران و هویت ایرانی را از نقاط دیگر جهان متمایز کند وجود دارد؟ پاسخ ملکیان به این پرسش منفی است اما در صورت پاسخ منفی به این پرسش، باز این پرسش باقی ست که چگونه میتوان بین مصلحتاندیشی بهعنوان امری اجتماعی، در مواجهه با ناسیونالیسم با فردگرایی ملکیان آشتی برقرار کرد؟ واقعیت آن است که «مفهوم همکاری» پاسخ بسنده و املا قابل قبولی برای این چالش نیست.
چهار مسئله بنیادی ایران
ایران کنونی با چهار ویژگی برای ملکیان مشخص میشود. درواقع چهار مسئله اساسی در ایران کنونی مهمترین مسائلی هستند که جامعه ایران از آن رنج میبرد. نخستین مسئله اساسی ایران، وضعیت محیط زیستی است. بحران آب، بحران خاک و آلودگی درواقع چالشهایی هستند که ملکیان هشدارهای متخصصان محیط زیست در مورد آنها را جدی میداند. اما سه ویژگی دیگر ویژگیهایی هستند که حاصل تأملات خود او هستند. ایران برای ملکیان جامعهای ست که در برزخ سنت و تجدد گرفتار شده و نه بهتمامی مدرن است که از موهبتهای جهان مدرن بهرهمند شود و نه بهتمامی سنتی، تا از خصوصیات مثبت سنت بهره ببرد. برعکس، از هرکدام از دو جهان نکات منفی آن در ایران بیشتر به چشم میخورد. سنتها همچنان در ایران زندهاند و در قالبهایی مانند خانواده در برابر حقوق مدرن مقاومت میکنند.
مسئله اساسی دیگر نظام سیاسی و شیوه کشورداری است. صورتبندی ملکیان از این مسئله، وجود نظامی سیاسی است که املا ایدئولوژیک اندیش است و ثانیه این ایدئولوژیک اندیشی با نادانی، ناپاکی یا نادانی و ناپاکی توأمان ترکیب شده است. خروجی چنین نظام سیاسی به ترتب تجربی، فریبکاری و خشونت است. دولتمردان همواره سعی در فریفتن مردمان دارند و اگر در برابر عدهای موفق به فریبکاری نشوند، به خشونت علیه آنان متوسل میشوند. این ترکیب و پیامدهای آن البته تنها مختص ایران نیست و رجوع ملکیان به تاریخ صدوپنجاه سال اخیر تجربیات مشابهی را بهعنوان شاهدی بر این گزاره به او نشان میدهد که مهمترین آنها شوروی تحت حکومت استالین است. در تحلیل ملکیان از وضعیت سیاسی ایران نیز به سبب فردگرایی او، غیبت ساختارها و آرایش نهادهای سیاسی خود را املا نشان میدهد. بنابراین تقلیل امر سیاسی به عاملیتهای فردی سیاسی که صرفاً به سبب نادانی و ناپاکی یک وضعیت خاص را رقم زدهاند اگر قابل نقد بنیادی نباشد، دستکم توضیحی کافی برای خیل مسائل سیاسی و پیامدهای آن فراهم نمیکند. واضح است که نمیتوان پدیدههایی مانند فساد، ناکارآمدی، شیوه بودجهریزی، سازوکار تدوین نظام حقوقی و امثالهم را تنها به وجود افرادی ناپاک و ناسالم نسبت داد که تفکری ایدئولوژیک دارند.
انکار جامعه بهمثابه کلانترین سطح از ساختارهای اجتماعی و بهعنوان موجودیتی مستقل از افراد، سبب شده است که مسئله اساسی چهارمی که او برای ایران کنونی تشخصی میدهد نیز متوجه فرد فرد افراد ایرانی باشد و مانند روشنفکران ژانر خلقیات، خصوصیاتی را به ایرانیان نسبت دهد. بهطور مشخص او سه ویژگی را در مسائل نوع چهارم تشخیص میدهد. نخست آنکه ایرانیان دوقطبی شدهاند و پلورالیسم در ایران تنها در سطح حرف باقی مانده است؛ دوم آنکه کار، ارزش خود را نزد ما ایرانیان از دست داده و کسب منفعت مادی از راه خدعه و تقلب، جای آن را گرفته و سوم اینکه ایرانیان افرادی متعصب، خرافه گرا و جزماندیش و آرزو اندیش شدهاند. پرسش اساسی از ملکیان همچنان باقی ست که چه فرآیندهای تاریخی و چه شرایط ساختاریای سبب بالا رفتن فراوانی چنین خلقیات و ویژگیهایی در میان افراد ایرانی شده است و شاید مهمتر آنکه آیا هنگامیکه پدیدهای به سطحی از شیوع در میان یک جمعیت گسترده میرسد نمیتوان نام واقعیت اجتماعی آنگونه که امیل دورکیم این مفهوم را تعریف میکند- بر این پدیدهها نهاد؟
فرهنگ، مفهوم زیربنایی تأملات ملکیان
چهار ویژگی که ملکیان با آن وضعیت کنونی ایران را ترسیم میکند تحت یک سلسله علی و معلولی چندوجهی پدید آمده اند. ملکیان درعینحال که منکر عوامل سیاسی و اقتصادی نیست، اما عامل زیربنایی را در مقوله فرهنگ جستجو میکند. از فرهنگ تعاریف و معانی متعددی در ادبیات جامعهشناسی و فلسفه ارائه شده است. بهطور مشخص برای ملکیان فرهنگ با مجموعه باورها و عواطف، تعریف شده است. او با کنار گذاشتن تعریف فرهنگ بهمثابه مقولهای مرتبط با متغیرهای کمی مانند تعداد دانشگاه و فارغالتحصیل دانشگاه و امثالهم، مراد از فرهنگ را نظامی از عقاید جاری و ساری در میان افراد تلقی میکند و معتقد است مادامیکه مجموعه باورهای ایرانیان سازنده ویژگیهایی مانند فقدان پلورالیسم، جزماندیشی و امثالهم باشد، تغییرات سیاسی، حتی از نوع تغییرات عمدهای مانند تغییر رژیم، با هر سازوکاری از انقلاب تا تغییرات دموکراتیک، سبب تغییر وضعیت ویژگیهای چهارگانهای که او پیشتر برای ایران ترسیم میکند، نخواهد شد. تغییر و بهبود در وضعیت کنونی ایران مستلزم تغییرات درونی در افراد یک جامعه است. ملکیان بهبود وضعیت در کشورهای توسعهیافته را عمدتاً مبتنی بر چنین تحولی میداند و نه تغییرات کلان سیاسی. درواقع فردگرایی معرفتشناختی ملکیان او را به این نتیجه رسانده است که رژیم سیاسی نیز جمع جبری سیاستمدارانی است که رذیلتهای فردی را با شدت بیشتری نسبت به بقیه افراد دارا بودهاند. او درنهایت در برابر هر نوع چالشی که امر سیاسی را پررنگتر از امر فرهنگی جلوه دهد نیز به مفاهیم امتناع و انقیاد در برابر قواعد سیاسی متوسل میشود و مانند یک جبرگرای فرهنگی معتقد است، درنهایت امر فرهنگ یا بهطور خاصتر امتناع و انقیاد در برابر قاعده سیاسی مبتنی بر ترس و طمع در فرد فرد افراد، حرف آخر استدلال را میزند.
نیروهای باوراننده بدیل نیروهای بازدارنده و انگیزاننده
راهکارهای ملکیان برای برونرفت از وضعیت فعلی جدای از علل و عوامل فرهنگی که به باور او مهمترین عوامل به وجود آورنده این وضعیتاند نیستند. از نظر ملکیان اگر ایران میخواهد از وضعیت کنونی خارج شود، ضروری است که تغییرات اساسی در درون افراد رخ دهد. تغییراتی در باورها که مبتنی بر نیروهای باوراننده باشد و نه آنچه او نیروهای بازدارنده مبتنی بر احساس ترس، یا نیروهای انگیزاننده مبتنی بر احساس طمع مینامد. تغییراتی که الزاماً نیازمند مواجهه مستقیم با سیاست نیست؛ اگرچه منطقاً میتواند اینگونه باشد. همچنین نیازمند تریبون عمومی و آزادی سیاسی برای فریاد زدن نیروهای باوراننده نیز نیست، اگرچه در صورت وجود چنین رسانهای، فرصت بیشتری فراهم میشود. تهدید یا تطمیع یا ترجمههای سیاسی یا مترادف آنها در علم سیاست، در راهبردهای ملکیان جایگاهی ندارند و شاید تنها مفهومی که مسامحتا، میتوان از علوم سیاسی برای فهم راهکارهای ملکیان وام گرفت، مفهوم اقناع باشد. به همین سبب است که برای ملکیان آموزش همگانی به معنای آموزش همگان از یکدیگر تا حد مقدور، و برجسته شدن کنش استدلالی و اقناعی برای مخاطبان و آموزشدهندگان و آموزشگیرندگان، تنها راهکار برونرفت از وضعیت فعلی است و البته آموزش هم چیزی جز استدلال در برابر خواستههای نامعقول، باورهای نادرست و کاذب و احساسات نابجا نیست. راهی طولانی و دشوار برای بهبود شرایط که ملکیان معتقد است کسی تاکنون نتوانسته نشان دهد راه آسانتری از آن وجود دارد.
گوش فرادادن به سخنان ملکیان و دقت در زندگی علمی و تأملات ایشان هرچند برای کسانی که در فضای علوم اجتماعی مطالعه کرده باشند سؤالبرانگیز است اما این نکته بهخوبی روشن است که ملکیان علیرغم آنکه خود را عاری از ناصوابیهای معرفتی و باورهای نادرست نمیداند؛ سرشار از نگاه به درون، تلاش در جهت استدلال و اقناع و حرکت در مسیری است که علاوه بر خود، افراد دیگری را به اصلاح باورها، خواستهها و احساسات از طریق نیروهای باوراننده، به جنبش وادارد.
نسخه صوتی برنامه در کستباکس
نسخه صوتی برنامه در تلگرام